۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

روايات 1

حاجي آقا مجردايراني از قول اسدالله خان اتابكي نوازنده تار نقل ميكند:

ميرزا حسينقلي وميرزا اسدالله خان اتابكي و سيداحمد خان سارنگ و باقر خان رامشگر نوازنده كمانچه و باقر استاد ضرب، براي پر كردن صفحه عازم اروپا شدند.

ميرزا اسدالله خان نقل ميكرد ،سيداحمد خان كه در عرشه كشتي نشسته بود هوس خواندن كرد و با صداي بلند شروع كرد به خواندن . كاپيتان كشتي كه فرياد او را شنيد متوحش شده فرياد زد كه چه خبر شده و اين چه صدائيست. گفتند يكي از مسافرين ايرانيست كه آوازميخواند. دستور داد كه به او اخطار كنيد كه ساكت شود.سيد احمد خان پس از اخطار كاپيتان كشتي ناراحت شده و با صداي بلندتر شروع به خوانندگي كرد. كاپيتان كه اينوضع را ديد سخت عصباني شد و دستور داد كه جميع مسافرين ايراني را به خن كشتي كه محلي عمومي بود ببرند.

همه را از عرشه كشتي به خن كشتي كه محل نامناسبي بود منتقل كردند.پس از آمدن به آن محل نامناسب ميرزا حسينقلي شروع كرد به زدن تار و باقر خان، كمانجه را با تار هم آواز كرد.ضرب هم شروع كرد بهمراهي و اركستري تشكيل دادند. كاپيتان كشتي از مستخدمين سوال كرد اين اركستر مال كجاست و كجا هستند.در جواب گفتند اينها همان مسافران ايراني هستند كه طبق دستور شما از عرشه به خن كشتي منتقل شدند. كاپيتان شخصا به خن آمد و پس از مشاهده هيئت نوازندگان و شنيدن آهنگ ساز آنها بسيار منبسط و خوشحال شده ،دستورداد اين هيئت را در مجاور اتاق خودش منزل دهند و تمام لوازم آسايش آنها را فراهم كنند و به خدمه خود گفت تا اينها در كشتي هستند مهمان منند. از آنها با احترام پذيرائي شود. اين هيئت تا مقصد ميهمان كاپيتان كشتي بودند و كرايه حمل بار وساير هزينه آنها را هم شخصا پرداخت.

۱۳۸۸ آبان ۱, جمعه

ذوق عامه و پيشگاه حق


ذوق عامه و پيشگاه حق


به افسون قبول خلق تا كي هرزه گو باشم
اگر حرفم بخاك افتد، دعاها مستجاب افتد ((بيدل دهلوي))



شايد ((بيدل)) ميدانسته عصري مي‌آيد كه بعضي ها بنام عدل اجتماعي ميخواهند بكوشند كه ثقافت را از اوج آن بكشند تا مطابق ذوق عامه شود، و اين مجادله ايست كه هم اكنون در كشور ما به اوج خود رسيده.

اينجا دو چيز مورد بحث است :راي عامه و ذوق عامه كه نبايد در بين اين دو خلط شود.
راي عامه در واقع بسيار هم معتبر است و بر همگان است كه آن را احترام كنند و نيز بايد كه همه‌ي امور اجتماعي و اداري يك مملكت بر حسب راي عامه باشد. راي ملت است كه سرنوشت هر ملتي را تعيين ميكند.
امروز در ممالك شرق ، ((تاميم))، يعني مال امت ساختن بشدت يا بعبارت ديگر ملي ساختن صنايع بشدت رواج يافته.

بعضي كوته دستان فرهنگ و هنر و ادب، اين تاميم صنايع را دليل خود ساخته اند و دعوي تاميم فرهنگ و ادب را نيز كرده اند و خواسته اند تا هنر و ادب نيز ملي گردد. يعني ((شعر و ادب)) سطح بلند خود را رها كند و پائين بيايد تا بتواند در آفتاب و سايه ي كوچه ه ديوارهاي شهر و ده بنشيند و با قورباغه اختلاط كند.
اين مردم خبر ندارند كه ذوق عامه غير از راي عامه است و بطوريكه راي عامه قابل احترام است ، ذوق عامه و بعبارت ديگر طوريكه ارسطو ميگويد ((ذوق عاميانه)) مستحق نكوهش است.
از طرف ديگر فرقي است بين حقوق اجتماعي و ذوق هنري.حقوق اجتماعي و حقوق بشري چيزيست كه همه ي افراد بشر به آن علاقه و سهم مساوي دارند. همه نان ميخواهند، همه ميخواهند كه همه ي حقوق ايشان محفوظ بماند، خواه عالم باشند و خواه جاهل، با ذوق و قريحه باشند يا فاقد آن.
اما ذوق فني(ذوق هنري) اينگونه نيست. اهل فن و اهل قريحه ذوق عالي دارند كه ذوق ايشان جامعه را پيش ميراند و مردم عامي ذوق پستي دارند كه اگر به آن گوش داده شود جامعه را به قهقرا ميراند ازين است كه حقوق اجتماعي بايد بصورت مجموعي مراعات شود ذوق فني بايد بر طبق مردمان اهل ذوق پيش برده شود، و باز واضحتر عرض كنم عدل و مساوات و دارايي،حقوق زندگي،مال و مذهب و باقي حقوق بشر بايد براي عموم ملت و هم تابع راي عامه باشد.ولي علم و فن بايد بالعكس باشد. يعني كوشش شود كه طبقات عامه جانب سطح بلند طبقات ممتاز كه اهل علم و اهل فن اند ارتقا جويند. يعني بايد كه حكام در انصرام وظايف اجتماعي خود براي طبقات عامه نزول وتمكين كنند. ولي علما و اهل هنر نبايد كه از علم و فن خود براي خاطر طبقات عامه تنزل كنند.
آناني كه باري ما آينده‌ي روشني نميخواهند آرزومندند كه سويه‌ي فكرو شعور و سطح ذوق ملي و و معيار نظم و آئين، پست شود
.


((تصحيح شده از متني بقلم صلاح الدين سلجوقي))

۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه

دستگاه­هاي امروزي موسيقي ايران

1. نظريه ي اختصاري موسيقي شناس گرامي آقاي دكتر بركشلي

در شماره‌ي دستگاه­هاي موجود موسيقي امروزي ايران بين استادان اين هنر توافق نظر كامل نيست. مثلا بعضي دستگاه راست پنجگاه را با دستگاه ماهور يكي مي­دانند، و برخي ديگر بيات اصفهان و همايون را مساوي ميپندارند، ولي حاج مخبر السلطنه هدايت (عموي صادق هدايت) كه از دانشمندان زمان بود و در موسيقي ملي نيز زحمات فراوان كشيده بود، هفده سال متوالي بكمك منتظم الحكما نوازنده(سازنده­ي سه تار) زبردست سه تار، كه حافظه­ي بسيار قوي داشته و جزئيات مقام­هاي دستگاه­ها را ميدانسته است يك يك مقامها را با كمال دقت نوشته­اند و نيز كتابي براي نت نويسي موسيقي مشرق، بسبك قدما، معروف بكتاب ابجدي تاليف كرده­اند كه كار نوشتن موسيقي ملي را آسان ميكند.

در همين حال يك دوره‌­ي كامل آهنگ­هاي جمع آوري شده را با خط بين المللي نوشته و برسم هديه به هنرستان عالي موسيقي فرستاده­‌اند و حاكي از آنست كه بوجود هفت دستگاه معتقد بوده، بدين قرار:

ماهور-راست پنجگاه-چهارگاه-شور-سه­گاه-همايون-نوا

گوشه يا مقام:
در هر دستگاه آهنگهاي مختلفي وجود دارد، في المثل مانند بندباز،روي پله­هاي هر دستگاه بازي ميكند.
يكبار پله­ها را از ابتدا تا انتها پيموده و با كمي مكث درين پله به پله‌­ي عقب برميگردد و حركات موزون خود را متناسب در هر پله انجام ميدهد و كيفيت در آنست كه روي هر پله نيز بايستد وحركات موزوني انجام دهد و درين رفت و آمد ممكن است روي يك پله مكث كند و سپس به پله­ي ديگر رود،
بدين صورت است كه حالات و كيفيات مختلف ايجاد ميشود و در هر دستگاه بهر پله كه بيشتر مورد نظر باشد، آن پله معروف به گوشه يا مقام ميگردد و ممكن است يك پله معرف چندين مقام باشد و درينصورت،اختلاف آنها بر سر طريقه و سبكيست كه روي آن بازي ميكنند.

1.دستگاه ماهور
درآمد، كراغلي(كوراوغلي)، داد، خسرواني، دلكش، خاوران، طرب انگيز، طوسي، آذربايجاني، فيلي، زيرافكند، ماهور صغير، ابول، حصار ماهور، نيريز، شكسته، نهيب، عراق، محير، آشور، زنگوله، سروش، اصفهانك، راك هندي، صغير، نغمه، راك عبدالله، ساقي نامه، پروانه، بسته نگار، ضربي، شهرآشوب، خوارزمشاهي، تسلسل، كرشمه، گشايش، خوارزمي، حاجي حسيني، ساقي نامه، صوفي نامه، حربي، كشته.

2.راست پنجگاه
زنگوله صغير، زنگوله كبير، نغمه، خسرواني، روح افزا يا لبريز، پنجگاه، سپهر، عشاق، نوروز عجم، بحر نور، مبرقع، نهيب ، عراق، محير، آشور، اصفهانك، بسته نگار، حزين، طرز، ابول چپ، راوندي، ليلي و مجنون، نوروز عرب، نوروز صبا، نوروز خارا ، نفير و فرنگ ، ماورا النهر، راك عبدالله، راك، شهرآشوب، ضربي.

3.چهارگاه
درآمد، بدر ، پيش زنگوله، نغمه، زابل، بسته نگار، مويه، حصار، پس حصار، معربد، مخالف ،مقلوب، دوبيتي، كرشمه، حزين، حزان، هدي، پهلوي، رجز، ارجوز، منصوري، شهرآشوب، حاشيه، لزگي.

4.شور
آواز نغمه، زيركش سلمك، گلريز، صفا، چهارمضراب، ابوعطا بزرگ، دوبيتي، خارا، قجر، حزين، ملانازي، شهناز، قرچه، رهاوي، دستان عرب، سيخي، حجاز، بسته نگار، بغدادي، چهارپاره، برگردان، افشار رهاب، مسيحي، هاوي، حسيني، نهيب، عراق، نهفت، شكسته، جامه دران، قرائي، مثنوي پيچ، تاچستاني، اوج، غم انگيز، عقده گشا، سملي، كوچه باغي، نشابورك، ضرب اصول، آواز نشابور، كريلي، دشتي، گيلكي، گبري، بيدگاني، حاجياني، سرنج، چوپاني، دشتستاني، آذربايجاني، بيات كرد، خسرواني، قطار، روح الارواح ،مهرباني، سرور الملكي.

5.سگاه
درآمد، آواز، نغمه، زنگ شتر، زابل، بسته نگار، آواز مويه، حصار، زنگوله، حزان، پس حصار، معربد، مخالف، حاج حسيني، مقلوب، دوبيتي، حزين، دلگشا، رهاوي، مسيحي، ناقوس، تخت طاووس، شاه خطائي، مداين، نهاوند.

6.همايون
مواليان، چكاوك، بيداد، ني داود ،باوي، ابول چپ، راوندي، موره، ليلي و مجنون، گوشه طرز، نوروز عرب، نوروز صبا، نوروز خارا، نفير و فرنگ، شوشتري، ميگلي، بختياري، دلنواز، غزال، موالف، دنا سري، جامه دران، فرح، شهرآشوب، پروانه، بيات اصفهان، بيات راجع، سوز و گداز، راز و نياز، چهار مضراب، مثنوي، فرح انگيز.

7.نوا
كردانيه، نغمه، بيات راجع، حزين، مويه، عشاق، نهفت ، گوشت، عشيران، نشابورك، خجسته، مجلسي، حسيني ،بوسليك، نيريز، نستوري.



شش مقام ( سروش، بدر، چوپاني، مداين، مثنوي پيچ و دشتستاني)
اين شش مقام در كتاب حاج مخبر الدوله نيست، ولي در كتاب آواز استاد علينقي موجود است كه بمقامهاي فوق اضافه شده است.

مقامهائي كه در هفت دستگاه ذكر شد و اين زمان بوسيله‌­ي استادان ايراني نواخته ميشود، از بقاياي آهنگهاي قديم ايران است كه امروز مايه‌­ي اصلي موسيقي ايران و عرب بعد از اسلام شمرده ميشود و آنچه مسلم است در قديم آهنگهاي بسياري موجود بوده كه نام آنها را در خمسه‌­ي نظامي شاهنامه­‌ي فردوسي و دواوين شعراي ايران و عرب ميتوان يافت.

۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

سحر آهنگ و سخن : برگرفته از دیوان امیر جاهد



متن زيراز ديوان امير جاهد برگرفته شده ، كه تاريخ اتمام نگارش آن بسال 1349 ميباشد

نظر به در دسترس نبودن اين نوع ازكتب براي علاقه مندان و كمياب بودن چنين بحوثي در باب موسيقي، آوردن آن را خالي از لطف نديديم. اميدوارم مورد قبول طبع ظريفتان واقع گردد.

متن زير نقل بعين است از اين ديوان بدون کم و کاست

سحر آهنگ و سخن

حاصل تجارب دانشمندان امروز جهان اينست كه هيكل آدمي از گروه بيشماري سلول تشكيل شده كه هر يك از آنها مولود وجود ذراتي است موسوم به اتم و هر يك از اين ذرات احاطه شده از امواج الكتريكي كه بسرعت سرسام آوري پيوسته در حال حركت و فعاليت هستند و اين تموجات دائم اسباب حيات سلولهاست و چون اعضاء رئيسه ي جسم، انساني ، از مجموع همين سلولها تشكيل شده است كه با شعور ذاتي و قواي حياتي انجام وظيفه ميكنند، بنابراين تكامل آدمي مرهون تكامل همين ذرات است كه هر چه قوي تر و وسيع تر و سريع تر و روشن تر شوند بيشتر اسباب روشني جامعه ي بشري خواهند شد.


پس براي حصول اين مقصود عالي،پيوسته بايد در تلطيف اين ذرات كوشا بود. چه آنكه هر قدر كثيف شوند،حركت و نور و حرارتشان كاسته ميشود و روح آدمي تيره تر ميگردد و همانطور كه خوبي و بدي غذا در خون و صحت اعضاء بدن دخالت مستقيم دارد،بيماريهاي روحي هم از بدي تغذيه حاصل ميشود و همينكه روح بيمار شود قوه ي تفكر كه هادي الهامات روح است عليل و ضعيف مي گردد.قوه ي فكر از كليه ي قواي مرئي و غير مرئي طبيعي محاط در كره ي زمين قوي تر و وسيع تر و سريع العمل تر مي باشد و تكامل قوه ي تفكر است كه انسا را از حيوان امتياز بخشيده و قواي طبيعت را براي استفاده ي ابناء بشر مسخر مي سازد و اين قوه ي عظيم اگر به نيروي معجز نماي شعر و موسيقي در طريق فساد و تقويت قواي نفساني به كار رود جنبه ي حيوانيت تقويت مي شود و آدمي از كرامات تفكر محروم مي گردد،مخصوصا آنهايي كه هنوز آئينه ي افكارشان به غبار شهوت آلوده نشده است. قابل انكار نيست كه در افراد خانواده و يك جامعه اكثريت با اطفال بالغ و نابالغ است كه هنوز قوه ي تفكر آنها قدرت تصور نيافته و آئينه صاف و شفاف وجودشان تحت تاثير تلقينات نويسندگان و شعرا و آهنگ سازان و صداي روح پرور نغمه سرايان كه نقاشان و هيكل تراشان چيره دست جامعه هستند براي هرگونه رنگ آميزي و نقش نگاري آماده است، مخصوصا دختران جوان قبل از آنكه بهدايت عقل و منطق و شعور باطن تسليم شوند، ممكن است بعلت ناپختگي و ساده دلي، بهيجانات ئ احساسات جنسي خويش پاسخ دهندو در طريق اقناع غريزه از هر انگيزه ي شهواني گمراه شوند و در آن بيراهه قدم فرتر گذارند، بنابراين بايد محركات خيال پرور و افكار خلجان آور را تا سرحد امكان از چشم و گوش آنها دور داشت.



تاثير تلقينات سوء در دستگاه اعصاب تشنه و تند پسر و دختر جوان نيروي سرپيچي و مقاومت نفس را در قبال اميال شهواني ضعيف ميكند و غرائز جنسي را از تسلط نفس مطمءنه دور و بي پروا ميدارد، بالاخص هيجانات دروني آنان را تشديد ميكند و در نتيجه شعور باطنشان كدر ميشود و تمايلات جنسي به افراط ميگرايد و اعتدال احوال نفساني را از دست ميدهند.


گرچه زنان غالبا در حال فراغت بال از تهيجات دروني،بر هوسهاي نفسانس حكومت دارند و درين شيوه ستوده از مردان قوي ترند،ولي همينكه نغمات بر هم زننده ي اعصاب در گوش و دل آنها طنين انداخت و امواج عواطف هوس آلود زن بنيروي سحار سخن بر روي هم متراكم شد،هيچ قوه فوق قدرتي از سرسختي و لجاج آنها در تعقيب هواي دل نميكاهد و وقتي دستگاه اعصاب زنان با نقشها و تصاوير شهوت انگيز بكار افتاد، بر تهييج عواطف لطيف و قلب حساس آنها ميافزايد، تا آنجا كه مانند پروانه ي سودازده همه چيز خود را در عطش عشقهاي نفساني و اشتهاي جنسي از كف ميدهند.


هيجانات جنسي زن بدون آنكه خود ملتفت باشد با يك نغمه ي گرم و لطيف و يك كلام گرم و شيرين بر انگيخته ميشود و صفاي طبيعي نفس و تشعشع حيا و عواطف عاليه ي بشري و آرزوهاي مقدس مادري ، همه به يكباره فراموش ميگردد.



نويسندگان شيرين قلم داستانهاي عشقي و گويندگان كلام موزون و سازندگان آهنگها، بايد عشقهاي غريزي را در تخيلات فرح انگيز حيات تعديل كنند و بتدريج عشقهاي آسماني را در جسم و جان عاشق پيشگان تقويت نمايند تا شوق و ذوق و نشاط و انبساط جواني،عالمي بالاتر از عالم شهواني و غرائز نفساني را بوجود آورد.


تابندگي كلام و عفت بيان و ملايمت نغمات در ضمير دختران و پسران جوان بيدار كننده ي حيا و حس معصوميت است و مجال نميدهد كه عشقهاي نفساني و شعله هاي سوزنده ي شهوات به حريمعصمت اين فرشتگان راه يابد.



اكنون ببينيم دستگاه فرستنده ي اين امواج كه با دستگاه گيرنده ي افكار نونهالان ساده دل ارتباط دائم دارد چگونه كار ميكند و در آئينه ي شفاف قلوب آنها چه نقش و نگار و آثاري باقي ميگذارد.



بي پرده و بدون ملاحظه بايد گفت، متاسفانه آنچه ازين دستگاه به دستگاه جان شنوندگان ميرسد،آن نيست كه نگارنده در كيفيت آفرينش دستگاه وجود و تعريف مختصري بر بنيان اصول مسلمه ي روان شناسي از تاثير شعر و موسيقي در جان و روان آدمي تصور ميكنيم، و محققا از طبقه ي روشنفكران و صاحبان ذوق سليم و مميزين شعر و موسيقي نيز كسي جز چند قطعه آهنگ خوب و شعر نغز آنهم از اساتيد مسلم نغمه ي مطلوبي ازين دستگاه نشنيده و قابل انكار نيست كه اين چند صفحه و چند ترانه ي معدود هم ساعات موسيقي اين دستگاه را پر نميكند و عطش جان جامعه را فرو نمينشاند و بقيه هم اكثرا شعر بمفهوم (كنايه) و دلي دلي هاي بيمايه و در حكم سوهان روح است، در حاليكه موسيقي و شعر براي تلطيف روح آدمي است و چنين محصولي كالاي بازاري نيست كه بتناسب احتياج و بضاعت مالي خريداران توليد و عرضه شود، بلكه متاعي است كه بنيروي روح پرور خود مشتري و طالب شيفته بوجود مياورد. زيرا علاقه طبيعي افراد از زبان جانشان قطع شدني نيست وچنانكه مكرر آزموده ايم، بمجرد خلوت كردن با خويش براي تلطيف خيال و احوال خود صداي دلنشين تمنيات درون خود را بزمزمه بلند ميكنيم و گوش جانمان از آن لذت محسوس ميبرد و لازم است گفته شود كه نبوغ موسيقي در جان آدمي قدمت طبيعي دارد و مصنوعي نيست.


اولين فرد بشر قبل از احساس ضروري ترين احتياجات حياتي خويش آواز طبيعت را از تموج هوا و حركت برگ اشجار و ريزش آبشارها و نغمات مرغان خوش الحان از راه گوش در تمام جان خويش احساس كرده و چون براي زندگي بسيار ساده ي خود فعاليتهايي نداشته، بهترين تفنن او اصواتي بوده است كه امروز تركيب متناسب آن را موسيقي ميگويند.


همين افراد وقتي بطوائف و اقوام و ملل منشعب و منقسم شدند، بموسيقي صعب الحصول طبيعت قناعت نكردند و به نسبت ذوق و سليقه ي خود براي تقليد اصوات مطبوعي كه در جسم و جان آنها گرمي و نشاط و رغبت حيات ميبخشيد اسبابهائي ساختند و بتلطيف خيال خويش پرداختند.


بنابراين نخست آواز طبيعت در افراد بشر مظهر پيدايش و دوام موسيقي بوده و سپس اسبابهائي كه بوجود آمده سبب نشر موسيقي در جامعه ي بشريت شده و بتدريج با خون ملل تركيب يافته است و ما از اين تشريح و تفصيل ميخواهم بدين نتيجه برسيم كه خون پاك و افكار تابناك مردم نبايد چنان آلوده شود كه مظاهر و ماثر زندگي خويش را در مفاسد اخلاقي فراموش كنند.


كميت و كيفيت علمي وطبيعي موسيقي در هرعصر و زماني وابسته بكيفيت زندگي و روحيات و ذوقيات مردم عصر است و تغيير و تحول موسيقي در هر جامعه يا بر اثر يك تحول عظيم اجتماعي و يا تكامل تدريجي صورت پذيز ميگردد و بدين جهت موسيقي درغالب ملل قرنها در حالات مختلف ملايم با كيفيت روحي اهل زمان اجرا شده است.

موسيقي ما نيز بر اثر حوادث و تحولات تاريخي و تبدلات بزرگ روحي و سنن اجتماعي چند نوبت اختلاف كيفيت يافته است، مخصوصا از دوره ي ساسانيان باينطرف و بالاخص در دوره ي اسلامي كه تحول محسوس آن در موسيقي امروز ما هويداست.


مدام بلبل شوريده همزبانم بود شاخسار گل سرخ آشيانم بود

ولي زباغ وگل وبلبل وترانه ي عشق نماند غير نشاني و اين نشانم بود


ارديبهشت 1333 . محمد علي امير جاهد









۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

عوام فریبی هنرمندانه

در این مقال روی سخنم با عام نیست که درد من درد عام نیست .

در حوصله مردم ما نیست و انصاف هم نیست که باشد آنهم با این اوضاع و احوال که به کیفیت ارائه و تعلم فرهنگی از یاد رفته شان حساس باشند .
هر آنکس که به لقمه نانی رسد شکر کند و هرآنکس که کمی بیشتر دست بر دهن دارد از برای تفنن و شاید تفاخر ، یا پر کردن خلاء زندگی به سمت هنر می رود .
دیر هنگامی است که سر خودمان را چون کبک در برف فرو برده ایم . فرهنگ تحریف شده و تقریبا غلط به خوردمان داده اند و می دهند صدایمان در نمی آید . خودمان هم بی خیال تر از آنها با کمال میل فرهنگ مورد نظر را میل می کنیم . در حالیکه غذای کمی نالذیذ در آن طبعمان را آزار می دهد و فی الفور درصدد رفع نقص حاجت شکم بر می آییم . خط ناخوش و صدای انکر و صحنه های زشت و بیمار دیگر آزارمان نمی دهد چه شده چه بر سر چشم گوشهایمان یا بهتر بگویم فکرمان آمده ؟

اصلا به ما چه بقیه هنرها هرکس به کار خویش . فردا می گویند فلانی درکار ما دخالت بیجا کرده ، مثل آن ریش دار بلند قامت بزرگ هیبت نار و سه تار کمانچه و دف (1) به دست و آواز به دهان همه چیز تمام .

یگذریم : تقریبا پانزده سال است که هر سالی یک بار هم شاهد به بازار آمدن یک آلبوم با یک اجرای خوب کنسرت نیستیم . در باب موسیقی به اصطلاح اصیل، که آخرش هم نفهمیدیم این اصیل چیست عرض می کنم. کافی است به تعابیر و تعاریف خودمان هنگام گوش دادن به اثری کمی بیشتردقت کنیم آن وقت عمق منجلابی را که خود ساخته و درونش افتاده ایم را بیشتر می فهمیم .
بطور مثال : ساز استاد عجب حالی دارد . نفهمیدم این جمله از کی آمده . بشکند دست مسببش. در توجیه صدای گوشنواز استاد گفته می شود که دیگر نمی تواند حتی دوتا مضراب سالم بزند (2)

بالاخره ما ایرانی ها می خواهیم از هر چیز یک نتیجه آسمانی و ملکوتی بیرون بکشیم . و لو اینکه عیبش مشهود باشد. خیلی راحت می توان گفت : مثلا فلان استاد دیگر نمی تواند ساز بزند یا سازش حال سابق را ندارد .
انگار نه انگار که مردم ما قوه تشخیص و تمیز سفید از سیاه را دارند . با زهم می توان با بدترین نوع ساز زدن ممکن، یا بهتر بگویم گوشخراش ترین نوع موسیقی موجود ، هزاران هزار انسان به ظاهر فرهیخته رابه سالنی کشاند . و محترمانه از آنها مقادیر زیادی پول جهت استماع آن صدای آسمانی ستاند آن هم با هزار منت که بخاطر مردم بعد از سالهای سال کنسرت گذاشتیم در ایران .
آن وقت جوانی که با زحمت بسیار و از هفت خوان برگزاری کنسرت عبور کرده خسته و درمانده به سالنی خالی بر می خورد که چیزی بجز سردی و یاس ندارد .
دیگر هم شکست مثل گذشته فرد را قوی نمی کند، فراری می دهد از این دیار فرهنگ ستیز .

1. سه تار ابریشم .رباب . عود . کمانچه . آلتو . انواع ساز کوبه ای و ...
2.مضراب . آرشه . پنجه و ...

۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

معنای واژه موسیقار


آوا :

نوع لغت :
معرب ، اِ
فینگلیش :

شرح :
يک نوع سازي که از ني هاي بزرگ و کوچک ترتيب داده اند. (ناظم الاطباء). نام سازي است که در آن ني هائي بزرگ و کوچک به اندام مثلث با هم وصل کنند. (غياث ) (از آنندراج ) (از برهان ). سازي است که اروپائيان آن را فلوت پان گويند و امروز به سازدهني مشهور است . ساختمان اين ساز از نايهاي کوچک و بزرگ که در کنار هم نهاده اند تشکيل مي گردد. اولياي چلبي انواع مختلفي از موسيقار را ذکر کند وگويد: بزرگ آن را «بطال » و کوچک آن را «جرفت » مي ناميدند. در زبان ترکي آن را «مزمار دودگي » مي خوانند و اين نوع ساز هرچند که فعلاً در ترکيه معمول نيست ، نوعي از آن در روماني وجود دارد. اين ساز شايد همان سازي باشد که آن را امروزه در بالکان «موسکال » مي نامند.آلتي است از آلات موسيقي چون بربط و جز آن . آلت موسيقي است از جنس ناي . نايلوس . (از يادداشت مولف ). موسيقور. (مفاتيح ). سرناي . يراعه . (زمخشري ):
هنوز رودسرايان نساختند به روم ز بهر مجلس او ارغنون و موسيقار.
فرخي .
به چنين روز به گوشش غو کوس ز ارغنون خوشتر و از موسيقار.
فرخي .
به ياد شهريارم نوش گردان به بانگچنگ و موسيقار و طنبور.
منوچهري .
همي نواختي آن لعبت بديع که هست نواش مست وليکن به لحن موسيقار.
مسعودسعد.
به سايه ابر بگسترد فرش بوقلمون ز شاخ بلبل بگشاد لحن موسيقار.
مسعودسعد.
تا چکاوک بست موسيقار بر منقارخويش ارغنون بسته ست بلبل بر درخت ارغوان .
اميرمعزي .
چشم موسي تار شد بر طور غيرت ز انتظاراز لب داود صوتي به ز موسيقار کو؟
سنايي .
استخوانم شکل موسيقار شد از غم ظهيردر صفير آيد تنم چون برکشم فرياد را.
ظهير فاريابي .
به بهار و شکوفه خوش سازدنحل و موسيجه لحن موسيقار.
خاقاني .
نغمت و الحان بلبل شکسته شد و اوتار و موسيقار صلصل گسسته گشت . (سندبادنامه ص 124).همان نغمه دماغش در جرس داشت که موسيقار عيسي در نفس داشت .
نظامي .
چو موسيقار مي نالم به زاري که کار مشکل و دشوار دارم .
عطار.
درخت موسي از دورم نمودنددرون سينه موسيقار دارم .
عطار (ديوان ص 352).
صورت آلت موسيقاري نام آن شهرور که بعد از ابوحفص هيچ کس آن را در عمل نتوانست آورد. (المعجم في معايير اشعار العجم ).اگر موسي نيم موسيجه هستم درون سينه موسيقار دارم .
مولوي (از انجمن آرا).
سرو در حالت است از آنکه نواخت صوت موسيجه ساز موسيقار.
امامي هروي (از انجمن آرا).
-موسيقار ختايي ; آلتي است از مطلقات آلات ذوات النفخ . چچيق.
سازي که درويشان مي نوازند.
سازي که شبانان مي نوازند. (ناظم الاطباء) (از برهان ). به معني ناي موسي است . (جهانگيري ).
موسيقي . (يادداشت مولف ): و من تلک ثاوفرسيطس ... و له کتب ... و التصانيف المعتبرة خصوصاً في موسيقار. (ملل و نحل شهرستاني ).
نام پرنده اي که در منقار آن سوراخهاي بسيار است و از آن سوراخها آوازهاي گوناگون برمي آيد و موسيقي از آن ماخوذ است . (از ناظم الاطباء) (از غياث ) (از آنندراج ) (از برهان ). مرغي است که از سوراخهاي منقارش آوازهاي گوناگون برآيد. گويندموسيقي از آن ماخوذ است . شيخ عطار گفته :فيلسوفي بود دمسازش گرفت علم موسيقي ز آوازش گرفت .اما اين قول بر اساسي نيست و افسانه است . و رجوع به ققنوس شود. (انجمن آرا) (آنندراج ).
مرد موسيقي دان . (يادداشت مولف ). مولف الحان . (مفاتيح ): فنقول الان و ان الموسيقي هي الغناء و الموسيقار هوالمغني و الموسيقات هو آلة الغناء. (رسائل اخوان الصفا). فلما احس الموسيقار بذلک منهما و کان ماهراً في صناعته غير نغمات الاوتار. (رسائل اخوان الصفا). موسيقي دان . (دزي ج 2 ص 624).
مطرب . (مفاتيح ).

موسیقار

موسیقار به زودی فعالیت خود را آغاز می کند