در این مقال روی سخنم با عام نیست که درد من درد عام نیست .
در حوصله مردم ما نیست و انصاف هم نیست که باشد آنهم با این اوضاع و احوال که به کیفیت ارائه و تعلم فرهنگی از یاد رفته شان حساس باشند .
هر آنکس که به لقمه نانی رسد شکر کند و هرآنکس که کمی بیشتر دست بر دهن دارد از برای تفنن و شاید تفاخر ، یا پر کردن خلاء زندگی به سمت هنر می رود .
دیر هنگامی است که سر خودمان را چون کبک در برف فرو برده ایم . فرهنگ تحریف شده و تقریبا غلط به خوردمان داده اند و می دهند صدایمان در نمی آید . خودمان هم بی خیال تر از آنها با کمال میل فرهنگ مورد نظر را میل می کنیم . در حالیکه غذای کمی نالذیذ در آن طبعمان را آزار می دهد و فی الفور درصدد رفع نقص حاجت شکم بر می آییم . خط ناخوش و صدای انکر و صحنه های زشت و بیمار دیگر آزارمان نمی دهد چه شده چه بر سر چشم گوشهایمان یا بهتر بگویم فکرمان آمده ؟
اصلا به ما چه بقیه هنرها هرکس به کار خویش . فردا می گویند فلانی درکار ما دخالت بیجا کرده ، مثل آن ریش دار بلند قامت بزرگ هیبت نار و سه تار کمانچه و دف (1) به دست و آواز به دهان همه چیز تمام .
یگذریم : تقریبا پانزده سال است که هر سالی یک بار هم شاهد به بازار آمدن یک آلبوم با یک اجرای خوب کنسرت نیستیم . در باب موسیقی به اصطلاح اصیل، که آخرش هم نفهمیدیم این اصیل چیست عرض می کنم. کافی است به تعابیر و تعاریف خودمان هنگام گوش دادن به اثری کمی بیشتردقت کنیم آن وقت عمق منجلابی را که خود ساخته و درونش افتاده ایم را بیشتر می فهمیم .
بطور مثال : ساز استاد عجب حالی دارد . نفهمیدم این جمله از کی آمده . بشکند دست مسببش. در توجیه صدای گوشنواز استاد گفته می شود که دیگر نمی تواند حتی دوتا مضراب سالم بزند (2)
بالاخره ما ایرانی ها می خواهیم از هر چیز یک نتیجه آسمانی و ملکوتی بیرون بکشیم . و لو اینکه عیبش مشهود باشد. خیلی راحت می توان گفت : مثلا فلان استاد دیگر نمی تواند ساز بزند یا سازش حال سابق را ندارد .
انگار نه انگار که مردم ما قوه تشخیص و تمیز سفید از سیاه را دارند . با زهم می توان با بدترین نوع ساز زدن ممکن، یا بهتر بگویم گوشخراش ترین نوع موسیقی موجود ، هزاران هزار انسان به ظاهر فرهیخته رابه سالنی کشاند . و محترمانه از آنها مقادیر زیادی پول جهت استماع آن صدای آسمانی ستاند آن هم با هزار منت که بخاطر مردم بعد از سالهای سال کنسرت گذاشتیم در ایران .
آن وقت جوانی که با زحمت بسیار و از هفت خوان برگزاری کنسرت عبور کرده خسته و درمانده به سالنی خالی بر می خورد که چیزی بجز سردی و یاس ندارد .
دیگر هم شکست مثل گذشته فرد را قوی نمی کند، فراری می دهد از این دیار فرهنگ ستیز .
1. سه تار ابریشم .رباب . عود . کمانچه . آلتو . انواع ساز کوبه ای و ...
2.مضراب . آرشه . پنجه و ...
در حوصله مردم ما نیست و انصاف هم نیست که باشد آنهم با این اوضاع و احوال که به کیفیت ارائه و تعلم فرهنگی از یاد رفته شان حساس باشند .
هر آنکس که به لقمه نانی رسد شکر کند و هرآنکس که کمی بیشتر دست بر دهن دارد از برای تفنن و شاید تفاخر ، یا پر کردن خلاء زندگی به سمت هنر می رود .
دیر هنگامی است که سر خودمان را چون کبک در برف فرو برده ایم . فرهنگ تحریف شده و تقریبا غلط به خوردمان داده اند و می دهند صدایمان در نمی آید . خودمان هم بی خیال تر از آنها با کمال میل فرهنگ مورد نظر را میل می کنیم . در حالیکه غذای کمی نالذیذ در آن طبعمان را آزار می دهد و فی الفور درصدد رفع نقص حاجت شکم بر می آییم . خط ناخوش و صدای انکر و صحنه های زشت و بیمار دیگر آزارمان نمی دهد چه شده چه بر سر چشم گوشهایمان یا بهتر بگویم فکرمان آمده ؟
اصلا به ما چه بقیه هنرها هرکس به کار خویش . فردا می گویند فلانی درکار ما دخالت بیجا کرده ، مثل آن ریش دار بلند قامت بزرگ هیبت نار و سه تار کمانچه و دف (1) به دست و آواز به دهان همه چیز تمام .
یگذریم : تقریبا پانزده سال است که هر سالی یک بار هم شاهد به بازار آمدن یک آلبوم با یک اجرای خوب کنسرت نیستیم . در باب موسیقی به اصطلاح اصیل، که آخرش هم نفهمیدیم این اصیل چیست عرض می کنم. کافی است به تعابیر و تعاریف خودمان هنگام گوش دادن به اثری کمی بیشتردقت کنیم آن وقت عمق منجلابی را که خود ساخته و درونش افتاده ایم را بیشتر می فهمیم .
بطور مثال : ساز استاد عجب حالی دارد . نفهمیدم این جمله از کی آمده . بشکند دست مسببش. در توجیه صدای گوشنواز استاد گفته می شود که دیگر نمی تواند حتی دوتا مضراب سالم بزند (2)
بالاخره ما ایرانی ها می خواهیم از هر چیز یک نتیجه آسمانی و ملکوتی بیرون بکشیم . و لو اینکه عیبش مشهود باشد. خیلی راحت می توان گفت : مثلا فلان استاد دیگر نمی تواند ساز بزند یا سازش حال سابق را ندارد .
انگار نه انگار که مردم ما قوه تشخیص و تمیز سفید از سیاه را دارند . با زهم می توان با بدترین نوع ساز زدن ممکن، یا بهتر بگویم گوشخراش ترین نوع موسیقی موجود ، هزاران هزار انسان به ظاهر فرهیخته رابه سالنی کشاند . و محترمانه از آنها مقادیر زیادی پول جهت استماع آن صدای آسمانی ستاند آن هم با هزار منت که بخاطر مردم بعد از سالهای سال کنسرت گذاشتیم در ایران .
آن وقت جوانی که با زحمت بسیار و از هفت خوان برگزاری کنسرت عبور کرده خسته و درمانده به سالنی خالی بر می خورد که چیزی بجز سردی و یاس ندارد .
دیگر هم شکست مثل گذشته فرد را قوی نمی کند، فراری می دهد از این دیار فرهنگ ستیز .
1. سه تار ابریشم .رباب . عود . کمانچه . آلتو . انواع ساز کوبه ای و ...
2.مضراب . آرشه . پنجه و ...